Saturday, January 12, 2008

روزنامه ایران موج انسانی و خیرخواهانه مردم برای نجات جوانی از اعدام به راه افتاد

ایران : 20 آذر 1386
علی را به خاطر خدا ببخشید

گروه حوادث – شقایق آرمان – انتشار سرگذشت غم انگیز پسر جوانی که آخرین روزهای زندگی اش را پشت میله های زندان سپری می کند ، موجی از احساسات پاک هموطنان را برای زنده ماندن این جوان به دنبال داشت .
به گزارش خبرنگار گروه جویندگان عاطفه " ایران " علی مهین ترابی ، 21 ساله از پنجسال قبل تا کنون به اتهام قتل همکلاسی اش در زندان زجایی شهر کرج به سر می برد.
علی ،اتهام قتل مزدک – مقتول- را قبول ندارد ودلش برای رهایی از زندان لک زده است . از سوی دیگر خانواده مقتول ( اولیای دم) حاضر به بخشش نیستند و معتقدند علی باید بزودی اعدام شود . این جوان درسخوان اعدامی چند روز قبل با ارسال نامه ای به روزنامه از روزهای سخت زندان ، دلتنگی مدرسه و برف بازی نوشت .
علی نوشت : هر شب کابوس مرگ می بیند و در سوگوارترین لحظه های ناممکن زندگی تنها مانده است . اگر خانواده مقتول علی را نبخشند طناب دار تا چند روز دیگر آخرین پناه دستان این جوان می شود .
علی و خانواده اش به دنبال راهی برای نجات هستند . قرار است قبل از آمدن زمستان برود ، اما هنوز آرزوهای زیادی دارد. حس وحشت یک لحظه هم تنهایش نمی گذارد . علی از خانواده مقتول بخشش و زندگی دوباره می خواهد ...
بلافاصله بعد از انتشار این گزارش طی دو روز گذشته گروه های مختلف مردمی در تماس های تلفنی خود از خانواده داغدیده خواستار بخشش و اعلام گدشت کردند.
درخواست مادر شهید کشوری
در میان تماس گیرندگان ، مادر بزرگوار شهید کشوری با صدایی گرم و صمیمی ضمن دلجویی از خانواده مرحوم " مزدک" به پدر و مادر این نوجوان از دست رفته سلام رساند و به نمانیدگی جمعی از خانواده های شهدا از این خانواده خواست به خاطر رضای خدا و شادی دل مردم به این پسر جوان زندگی دوباره ای ببخشند . مادر شهید کشور ، اقدام دست اندکاران جویندگان عاطفه روزنامه ایران را در انتشار این داستان قابل تقدیر ، خداپسندانه و انسانی دانست و به خانواده مقتول گفت " اگر پذیرای من باشید حاضرم به اتفاق جمعی از خانواده های شهدا هر کاری لازم باشد برایتان انجام دهم . اما تقاضای عاجزانه ای دارم و آن این که نگذارند خون دیگری ریخته شود.
دست یاری تهیه کنندگان برنامه های کودک و نوجوان
پاییز دارد می رود ، علی دارد می رود..." بچه ها اما نمی خواهند علی برود."
این را خانم " الهه کسمایی " تهیه کننده برنامه کودک و نوجوان یکی از شبکه های تلویزیونی به خبرنگار ما می گوید: " با خواندن سرگذشت غم انگیز زندگی علی بشدت منقلب شدم . ساعت ها در فکر فرو رفتم و گریستم . دست به دعا بردم . آقای میرکیانی مدیر برنامه گروه کودک و نوجوان شبکه یک هم گفته هر کمکی از دستش بر بیاید انجام می دهد . ما می دانیم خانواده مزدک داغدارند و از نگاه قانون حق قصاص دارند ، اما از آنها عاجزانه می خواهیم برای زنده ماندن این جوان گذشت کنند. برای به دست آوردن رضایت پدر و مارد علی هم حاضر به هر نوع همکاری هستیم .
تماس 20 برنامه ساز تلویزیونی
" کسمایی" از اعلام آمادگی 20 نفر از برنامه سازان تلویزیونی کودک و نوجوان برای کمک به نجات پسر جوان خبرداد و گفت : برای جلب رضایت اولیای دم از هیچ کوششی دست بر نمی داریم . ببایید و حق زندگی را از این جوان نگیریم .
نذر سفر کربلا برای خانواده مزدک
با گذشت ثانیه ها لحظه به لحظه تماس ها التهاب بیشتری گرفت . صداهای خاموش در ثانیه ها جان می گیرند.
علی گفته بود به جوانی ام رحم کنید.
جوان اعدامی از سرمای میله های زندان ویدک شنیدن نام اعدامی حرف زد. خواست برایش دست به دعا برداریم . گفت : هر شب با دست گوش هایش ار می گیرد تا دیگر صدای لالایی مرگ را نشنود . مادری اما صدایش را شیند . " فاطمه زهرایی " با گروه جویندگان عاطفه روزنامه ایران تماس گرفت و با بغض گفت :" رفتن به کربلای مقدس یکی از آرزوهای بزرگ خود وشوهرم بود. مدت زیادی اندوخته هایم را جمع کردم و قرار است بزودی به این سفر بروم اما وقتی ماجرای علی را خواندم به دلم افتاد جای رفتن به کربلا کار کوچکی انجام بدهم که علی زنده بماند. اگر خانواده مزدک خدابیامرز بخواهند می توانیم هزینه این سفر را به جای دیه فرزندشان به آنها بدهیم ، اگر هم بخواهند ، آماده ایم تا آنها را به جای خودمان راهی این سفرکنیم . از خدا می خواهم خانواده داغدار مزدک ، علی را ببخشند . این بخشش زیارت عشق است ، خدا از آنها قبول کند ، اجرشان با امام حسین (ع)."
پاییز هنوز نرفته ، زمزمه های آرام هنوز به گوش می رسند. علی هنوز نرفته ، شاید در این خزان یکی به غنچه نوشکفته رحم کند. علی گفت دعا کنید امسال هم زمستان را ببینم . زائران برای علی دست به دعا بردند. " محمد شیری" ، مسئول یکی از کاروان های حج و زیارت هم مانند صدها خواننده پر احساس دیگر با قدردانی از این اقدام گروه جویندگان عاطفه روزنامه ایران از خانواده اولیای دم خواست در ایام "حج ابراهیمی " از خون فرزندشان بگذرند . شیری از پدر و مادر مزدک خواست به جای دیدن لحظه بالا رفتن چوبه دار این جوان هدیه رفتن به زیارت خانه خدا را قبول کنند . زانوان علی تاشده مثل کمر پدر و مادر مزدک . سفره خانه شان بویی ندارد. مادرش خیلی وقت است سیاه بر تن کرده . زنان خانه دار و با احساس تماس گیرنده با روزنامه ایران اما می خواهند برای زندگی دوباره علی سفره نذری پهن کنند .
علی گفت :" دوردست نگاهم به دیوارهای بی انتها می رسد . زمان می گذرد و اگر اولیای دم بخواهند شاید دیگر زنده نمانم ... اگر زنده بمانم برای پدر و مادر مزدک فرزندی می کنم ."
در این میان مردی هم تماس گرفت و از روزهای تلخ زندان گفت : از حادثه مشابهی که برایش پیش آمده بود . مرد زندانی گفت : " چند سال پیش به طور ناخواسته در یک نزاع دوستم را مجروح کردم . به همین خاطر هم چند سال در زندان ماندم . اما به لطف خدا دوستم از مرگ حتمی نجات پیدا کرد و من حالا زنده ام اما تمام ابعاد مرگ را در روزهای اسارت تجربه کردم . هر یک روز ماندن در زندان به راستی که هزار سال می گذرد . حال آزادم اما وقتی سرنوشت تلخ علی را خواندم تا صبح بیدار ماندم . اشک ریختم و تصمیم گرفتم تا روز رهایی اش دعا کنم . از خانواده اولیای دم هم عاجزانه می خواهم با تمام داغی که بر دل دارند علی را ببخشند.
تقاضای جمعی از روحانیون
جمعی از طلاب و روحانیون هم در تماس با گروه جویندگان عاطفه " ایران " خواستار دریافت نشانی و شماره تماس اولیای دم شدند . این افراد خواستند بخشش ، بدون جنجال و با رضایت خاطر کامل خانواده مقتول انجام شود.
جمعی از گویندگان خبر صدا و سیما ، گروهی از پزشکان عمومی و جراحان ، معلمان هنرستان محل تحصیل علی ، هموطنانی از اصفهان ، رشت ، نیشابور، آبادان ، همدان ، بابل ، ایرانشهر ، قم ، تبریز ، اردبیل و دیگر نقاط ایران با تماس های پی در پی خود خواستار بخشش این جوان اعدامی شدند.
پدر علی وقتی از استقبال بی نظیر هموطنان و تلاش روزنامه ایران برای کمک به پسر جوانش شنید ، اشک ریخت و به پدر و مادر مزدک گفت :" نمی گویم بچه ام بی گناه است اما از شما می خواهم خطایش را به جوانی اش ببخشید."نجات ، نجات ، نجات.. صدای علی می آید ، یلدامی اید . زمستان می آید . صدای موذن می آید . راستی ! بخشش تا ابدیت در ذهن ها می ماند. " اگر زنده بمانم برایتان فرزندی می کنم . به جوانی ام رحم کنید." این آخرین جمله های علی برای همیشه در ذهن ها می ماند . " من هم آرزو داشتم با ادامه تحصیل فرد مفیدی برای خانواده و جامعه باشم . اما افسوس ... نمی دانم آیا پس از 5 سال دوری جانکاه و رنج آور ، پدر و مادر مهربان مزدک با اعلام گذشت و بزرگواری به من اجازه می دهند یک بار دیگر پدر ، مادر ،و خواهران کوچولویم را در بغل بگیرم . دلم برای همکلاسی ها ، اهل محل و دوستانم حسابی تنگ شده ، شما را به خدا مراببخشید."

سرنوشت بزهکاران ناخواسته

محمد جعفر ساعد*

اصل خبر : حکم اعدام جوان 20 ساله ای که در جریان درگیری در سن 16 سالگی موجبات مرگ همکلاسی خود را در مدرسه فراهم آورده بود ، در اجرای احکام است .
موضوع از چه قرار است ؟ به روایت لایحه وکیل مدافع علی ، او که برای میانجیگری وارد معرکه ای شده ، چاقویی را فقط برای ترساندن مزدک نشان می دهد اما در این میان ، به واسطه هل دادن تعدادی از بچه های مدرسه ، مزدک مجروح می شود و سپس فوت می کند. علی هم به عنوان متهم به قتل مزدک به موجب بند "ب" ماده 206 محکوم به قصاص می شود و با قطعی شدن رای ، ضمن در خواست وکیل وی از ریاست قوه قضاییه ، جوان ناکام اکنون در انتظار اجرای حکم ، آخرین نفس هایش را در این دنیای وانفسا تجربه می کند.
تحلیل موضوع: صرف نظر از وقوع جرم در دوران 16 سالگی وایراد وارد بر تحمیل مسوولیت کیفری بر اشخاص در این مقطع سنی و قطع نظر از عدم رعایت تشریفات قانونی نظیر عدم بازسازی صحنه قتل و تنویز زوایای ضربه وارده بر سینه مقتول ، آنچه مسلم است اینکه علی در این حادثه صرقا چاقو را به نشانه ترس بازکرده و به دنبال آن وقوع جراحت به واسطه هل دادن بچه های پیرامون وی بوده است و به موجب همان بند استنادی دادگاه محترم ، تنها زمانی واقعه اتفاقی مشمول این بند می شود که " کاری " از سوی مرتکب صورت گرفته باشد و اتفاقا "کار" مزبور در ادبیات حقوق کیفری و در این مورد باید به شکل " مثبت " تبلور یابد . از این رو ، به رغم نشان دادن چاقو ، وقوع حادثه به واسطه جراحت ناشی از چاقو بوده که علی به هیچ روی در آن نقشی نداشته است . توسل به واژگان خشک و بی انعطاف حقوق کیفری در مواردی که یک کودک یا نوجوان به ناگاه و ناخواسته در منجلاب بزهکاری و به ویژه قتل گرفتار می شود، جز افزودن خاتمه حیات جوانی دیگر در کنار جوان متوفی، هیچ منفعتی برای جامعه و خانواده مقتول به بار نخواهد آورد ، جز اینکه دردی به خانواده ای دیگر تحمیل کند.
تکلمه : با اینکه تردیدی در دلخراش و غیر قانونی بودن رخدادهای جنایی به ویژه قتل ، برای ما و شما وجود ندارد، اما نوع اتفاق و نحوه ارتکاب با عنایت به شخصیت کودک یا نوجوان مرتکب یا حتی حرفه ای یا اتفاقی و احساسی بودن مرتکب ، خود به نوعی گویای صحت و سقم همان مقاصدی است که همواره با عنوان ادبیات خشک و سخت بودن حقوق کیفری بر ان سخن می رانیم . حال ، آیا بهتر نیست که با تفسیر منطقی به وقایعی اینچنین ، از حیات کودکان و جوانان " ناخواسته بزهکار" حمایت کنیم ؟
*دانشجوی دوره دکتری جزا و جرم شناسی ، کارآموز وکالت

نامه محمد مصطفایی وکیل علي مهين ترابي


نامه محمد مصطفایی وکیل علي مهين ترابي پرونده علي مهين ترابي كه در سن شانزده سالگي به اتهام قتل عمد مرحوم مزدك دستگير و در حال حاضر 5 سال است كه در زندان به سر مي برد با رضايت مادر مقتول و پرداخت تفاضل ديه توسط پدر مقتول جهت اعمال ماده 205 قانون مجازات اسلامي هفته آينده به دفتر رياست قوه قضاييه ارسال خواهد شد .وفق گزارش مورخ 14/11/1381 كلانتري 15 رجائي شهر كرج يك فقره درگيري و منازعه درخيابان نهم شرقي جلوي هنرستان هاشمي اتفاق افتاده و علي مهين ترابي 16 ساله به اتهام ايراد ضربة چاقو به مزدك خداداديان مجروح دستگير مي شود كه نامبرده به علت خونريزي شديد در بيمارستان به رحمت ايزدي مي پيوندد . علی پس از دستگیری ضمن اعتراف به استفاده از چاقو در تمام مراحل دادرسي از جمله در تحقيقات مقدماتي و در محضر قضات رسيدگي كننده به پرونده اعلام مي كند كه من چاقو را از جيب درآورده و باز كردم و حتي عقب هم رفتم كه مقتول به سمت من نيايد كه به علت ازدحام جمعيت ، نامبرده را هل دادند نفهميدم كه وي چگونه چاقو خورده كه به صداي داد و فرياد بچه ها كه مزدك چاقو خورده متوجه شدم كه نامبرده از بدنش خون مي ريزد و همچنين مي گويد كه به هيچ وجه قصد استفاده از چاقو و قتل را نداشته است .پرونده در شعبة 33 دادگاه عمومي ويژة رسيدگي به جرائم اطفال كرج مطرح رسيدگي واقع مي شود علی در جلسة مورخ 19/11/1381 اين دادگاه نيز مطالب قبلي خود را تكرار و تاكيد مي كند به هيچ عنوان قصد استفاده از چاقو را نداشتم و نمي خواستم مزدك به قتل برسد . بالاخره آخرين جلسة دادگاه در تاريخ 29/7/1382 با حضور پدر مقتول و متهمان و وكلاي مدافع آنان تشكيل مي شود كه پدر مقتول تقاضاي مجازات قصاص نفس براي متهم به قتل نموده و شكايت خود از عزت اله اروج زاده را به قانون واگذارمي نمايد چرا که علی مدعی بود عزت اله مقتول را به طرفش هل داده است . نهايتاً دادگاه در تاريخ 5/8/1382 با ملاحظة محتويات پرونده ختم رسيدگي را اعلام و علي مهين ترابي را به تحمل مجازات قصاص نفس با پرداخت سهم دية مادر مقتول از سوي پدر وي كه متقاضي قصاص است مي نمايد و متهم رديف دوم آقاي عزت اله اروج زاده را به تحمل سه سال حبس به جرم شركت در نزاع دسته جمعي محكوم مي نمايد .پرونده با اعتراض علي به شعبه بيست و هفت ديوانعالي كشور ارجاع مي گردد . هيات ديوانعالي كشور طي دادنامه اي اعلام مي دارد با توجه به محتويات پرونده و احراز بزهكاري متهم علي مهين ترابي از سوي دادگاه كه ظاهراً قاضي محترم محكمه علم به قاتل بودن وي پيدا كرده هر چند به بندهاي چهارگانة ماده 231 و مادتين 105 و 120 قانون مجازات اسلامي اشاره و قيد ننموده ولي از مجموع اظهارات و اقارير متهم به اينكه چاقو را از جيبش در آورده و باز كرده .......و اينكه ادعا نموده كه ديگران او را هل داده اند الخ موجه و مدلل نيست به ضميمة گواهي پزشكي قانوني و گواهي گواهان در مجموع زمينه براي حصول علم به نحو متعارف فراهم است و درخواست تجديدنظر با هيچ يك از شقوق مذكور در مادة 240 قانون آیین دادرسی کیفری انطباق ندارد و مردود است لذا دادنامه تجديد نظر خواسته در مورد حكم قصاص ياد شده ابرام مي گردد.در اين پرونده ايرادات و ابهاماتي و جود دارد كه تاكنون مورد توجه قضات محترم رسيدگي كننده به پرونده قرار نگرفته استاز جمله اينكه موكل در تمام مراحل دادرسي اعلام نموده اند كه قتل مرحوم مزدك بر اثر هل دادن وي در درگيري به سوي او بوده كه چاقو به طور ناگهاني به وي اصابت كرده است به عبارت ديگر موكل به هيچ عنوان قصد قتل را نداشته و عملي انجام نداده است كه نوعا كشنده باشد تا بتوانيم عمل وي را از مصاديق قتل عمد به حساب آورده و مجازات اعدام را اعمال نماييم .متاسفانه در اين پرونده با توجه به شك و شبهه اي كه در مورد عمدي بودن ارتكاب جرم وجود دارد موضوع به كمسيون پزشكي قانوني ارجاع نشده است هر چند نظريه اوليه پزشكي قانوني نشان دهنده آن است كه ضربه اي به صورت مستقيم به بدن مقتول وارد نشده و جسم نوك تيز به مقدار دو سانتي متر به بدن وارد و محل آن هشت سانتي متر زير پستان مي باشد در نتيجه مطمئنا اگر قصد موكل بر قتل عمد بود فرورفتگي بيش از دو سانتي متر ايجاد و ضربه به صورت مستقيم وارد مي گرديد .از طرفي تحقيقات از شهود ماجرا به صورت ناعادلانه و ابهام آوري صورت پذيرفته و به جزئيات در گيري و نحوه اصابتچاقو پرداخته نشده است مضافا به اينكه بازسازي صحنه قتل نيز به صورت فني انجام نپذيرفته است .در حال حاضر پرونده در اجرای احکام دادسرای عمومی و انقلاب کرج بوده و یک بار جهت استیذان به نظر ریاست قوه قضاییه رسید که ایشان دستور فرمودند موضوع با صلح و سازش از طریق یکی از شوراهای حل اختلاف حل شود . متاسفانه پدر مقتول مصرانه خواستار قصاص می باشند , و هم اينك مبلغ ديه سهم مادر متوفي را پرداخت نموده اند جا دارد خانواده محترم اولياء دم با توجه به شرايط سني موكل و اوضاع احوال حاكم در زمان درگيري صرف نظر از صحت و سقم دفاعيات موكل ، در اين روزهاي عزيز با ديد انتقام جويي به موضوع ننگرند و موكل را مورد عفو و بخشش خود قرار دهند . موكل در زندان رجايي شهر كرج به دلیل بلاتکلیفی خود از لحاظ روحی و روانی آسیب دیده و مجازاتی مضاعف را تحمل می کند. از طرفی از لحاظ قوانین بین المللی به خصوص میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی که ایران نیز آن را پذیرفته است و نيز كنوانسيون حقوق كودك ، اطفالی که در زمان ارتکاب جرم سنشان زير 18 سال بوده نباید اعدام گردند . اينجانب نامه اي به رياست محترم قوه قضاييه مرقوم نمودم و خواستار آن شدم كه با توجه به مطرح بودن لايحه رسيدگي به جرايم اطفال احكام اعدام اطفالي كه در زمان وقوع جرم سنشان زير 18 سال بوده است متوقف گردد در اين رابطه عده اي از وكلاي دادگستري نيز خواستار همين موضوع شده اند كه اميدوارم رياست محترم قوه قضاييه كه تاكنون نشان داده اند در موارد اينچنيني و حقوق بشر دوستانه اقدامات مثبتي انجام داده اند اجازه ندهند - در زماني كه بنا به شنيده ها تنها كشور ايران مرتكبين به جرايمي كه مجازات آنها اعدام بوده و اطفال زير 18 سال مرتكب مي شوند را به اعدام محكوم مي نمايد – احكام اعدام اين اطفال اجرا گردد . بي شك هدف از اعمال مجازات براي تنبيه مجرمين و بازگرداندن آنها به جامعه و همچنين ارعاب آنها براي پيش گيري از وقوع جرم مي باشد ليكن تجربه نشان داده است كه اعدام به خصوص اعدام اطفال زير 18 سال ، نتوانسته خواسته ياد شده را تامين نمايد مضافا به اينكه تالي فاسد آن به مراتب بيش از مزاياي آن است اگرقائل باشيم به اينكه مزيتي در اعدام وجود دارددر پرونده علي مهين ترابي چون شك و شبهه در ايراد اتهام قتل عمد و جود دارد و مي توان گفت موضوع از موارد لوث در عمدي بودن يا نبودن قتل است و اينكه صدور حكم با علم قاضي صورت پذيرفته نه دلايل قاطع اثبات دعوا لذا بي انصافي است اگر بخواهيم اين شخص را در چنين سن و شرايطي به اعدام محكوم و حكم را اجرا كنيم محمد مصطفایی وکیل علي مهين ترابي

Friday, December 14, 2007

نامه سازمان عفوبین الملل

سازمان عفو بین الملل در گزارشی اعلام کرده است:«با وجود اینکه علی مهین ترابی مجرمی است که در سن شانزده سالگی مرتکب جنایت شده است، ممکن است او طی چند روز آینده اعدام شود».
این سازمان تاکید کرده است که «گزارش ها حاکی از آن است که بخش اجرای احکام دادگاه هم اینک درحال تعیین تاریخ اعدام اوست».
این در حالی است که وکیل علی مهین ترابی هنوز رسما از خبر حکم اعدام موکل خود، که قانونا باید ۴۸ ساعت پیش از اجرای حکم به وی ارائه شود، مطلع نیست.
عفو بین الملل افزوده است:«علی مهین ترابی چهارسال پیش در رابطه با یک درگیری خشونت بار زمین بازی دستگیر شد».
طبق این گزارش : در این درگیری، مهین ترابی مزدک خدادیان، همدرسه ای خود را به ضرب چاقو ازپای درآورد. در جریان این حادثه علی مهین ترابی بارها گفت که قصد کشتن مزدک خدادیان را نداشته و تنها پس از شنیدن فریاد دیگر بچه هایی که دور آنها حلقه زده بودند، متوجه مجروح شدن مزدک خدادیان شد.
بر اساس ماده شماره ۲۰۶ قانون جنایی ایران، «درصورتی که قاتل عمدا دست به اقدامی زند که ذاتا مهلک باشد، حتی اگر قاتل قصد کشتن فردمقتول را نیز نداشته بوده باشد» آن عمل قتل عمدی محسوب می شود.
علی مهین ترابی ازسوی حوزه ۳۳ دادگاه عمومی بررسی مجرمان نوجوان درکرج به مجازات اعدام محکوم شده است.
باوجود اینکه گفته می شود مادر مقتول به دریافت دیه درازای اعدام علی مهین ترابی رضایت داده است، اما پدر مزدک خدادیان بر اساس گزارش های رسیده، تلاش های واسطین قضایی را بخشیدن علی مهین ترابی رد کرده است و خواستار اجراء حکم اعدام شده است.
قوانین بین المللی توسل به مجازات اعدام علیه افرادی را که پیش از سن هجده سالگی مرتکب جنایت شده اند، قویا ممنوع می کند.
ایران به عنوان کشوری که عضو «پیمان بین المللی حقوق مدنی و سیاسی» و «آی. سی. سی .پی. آر» ، است تعهد کرده است که مجرمین زیر سن قانونی را اعدام نکند.».
طبق گزارش سازمان عفو بین الملل«احتمال دارد در پیگیری های قانونی که درمورد علی مهین ترابی، همانند دیگر مجرمین نوجوانی که در انتظار مجازات اعدام هستند، انجام شده است اشتباهاتی رخ داده باشد».
سازمان عفو بین الملل از افراد و گروه ها در خواست کرده است تا با نوشتن نامه به مقام های دولت ایران از آنها بخواهند بدون درنگ حکم اعدام علی مهین ترابی را متوقف سازند.

Wednesday, December 12, 2007

در انتظار بخشش

ایران،18 آذر
پاییز گفت تا چند روز دیگر می رود.
مامور زندان هم گفت قبل از رفتن پاییز تو هم می روی .
با انگشت روزها را می شمارم .
لحظه های مرموز به تندی می گذرند.
لولوی شب می آید ، هر شب ...
تو هم می بینی ؟
اینجا تاریک است .
بوی مدرسه از یادم رفته .
حالا من – علی مهین ترابی ، فرزند محمد رضا متولد سال 1365 – شاگرد درس خوان سال دوم هنرستان در میان این جمعیت نام دیگری هم دارم " اعدامی "!
هیچ وقت زمستان را دوست نداشتم اما حالا که قرار است دیگر هیچ وقت روی خیابان های سفید محله مان را نبینم دلم برای برف بازی حسابی تنگ می شود.
جویباری از چشم هایم جاری می شود.
مرگ لالایی می خواند، صدای خاموشش را می شنوم .
ضربه های قلبم یکی یکی خاموش می شوند.
لحظه های غم انگیز زندگی ام از چهاردهمین روز بهمن سال 81 شروع شد.
در رشته کامپیوتر یک هنرستان غیر انتفاعی درس می خواندم.
شاگرد اول مدرسه بودم . به همین خاطر رویای شرکت در المپیاد برایم در حال تحقق بود. اما...
میلاد و مزدک همکلاسی هایم بودند . آن روز با هم درگیر شدند . وقتی فهمیدم درگیر شده اند رفتم جدایشان کنم . دلم نمی خواست نمره انضباطشان کم شود.
وقتی یکی از بچه ها فریاد زد: مدیر آمد بچه ها از هم جدا شدند.
شاگردها به صف وارد کلاس می شدند.
مزدک فکر کرد به طرفداری از میلاد وارد دعوا شده بودم . نمی دانست هیچ قصدی نداشته ام .
مزدک گفت : "زنگ آخر بایست کارت دارم ."
اهل دعوا نبودم ، همه این را می دانستند . دلم نمی خواست در موردم این طوری فکر کند . به کلاس رفتم . می خواستم با مزدک حرف بزنم و برایش بگویم که فقط می خواستم آتش دعوا را بخوابانم اما مزدک قبل از این که حرف هایم را بشنود از شدت عصبانیت به طرفم هجوم آورد. اما بچه های کلاس اورا گرفتند و بی نتیجه به کلاس خودم برگشتم .
زنگ آخر
آن روز در تمام زنگ ها دلم حسابی شور می زد. بالاخره زنگ آخر خورد . زنگ آخری که بوی مرگ می داد.
مقابل دم در مدرسه مزدک را دیدم . میلاد هم با من بود. همان موقع مزدک نزدیک شد و درگیری رخ داد. خیلی از بچه های مدرسه دورمان بودند . عده ای می خواستند جدایمان کنند . همهمه بدی بود . نفسم داشت بند می آمد.
حلقه دانش آموزان مدرسه لحظه به لحظه تنگ تر می شد . طرفدارهای من ، میلاد و مزدک پخش شده بودند . وقتی یاد آن صحنه می افتم قلبم از جا کنده می شود . بچه ها از طرف فشارم می دادند . به عقب کشیده شدم . فشار آن قدر زیاد بود که چند قدم عقب تر رفتم . چاقو را از جیبم در آوردم . می خواستم با نشان دادن چاقو آن ها را بترسانم . مزدک و میلاد هنوز با هم درگیر بودند . میلاد از پشت سر اورا مورد ضرب و شتم قرارداده بود که میلاد به طرفم آمد . آن لحظه نفهمیدم چه اتفاق افتاد. ناظم آمد . چشم هایم داشت می سوخت . فضا غبار آلود بود . مرثیه چشمانم تمامی نداشت . نفس نفس می زدم که ناظم رسید . با آمدن او بچه ها فراری شدند. بعضی ها مزدک را که به شدت عصبانی بود کناری کشیدند . او داشت کاپشنش را در
می آورد و همچنان هم تهدید می کرد. یک لحظه متوجه شدم پیراهنش خونی است . حالم خراب شد .
دنیا دور سرم چرخید . تمام توانم را در تارهای صوتی ام حمع کردم و فریاد زدم کدام نامردی اورابا چاقو زده ؟
انگاری همه کوچه ها به بن بست می رسیدند.
نزدیکی های مدرسه فقط یک ماشین در حال حرکت بود . با التماس و گریه خواستم توقف کند .راننده وقتی دید مزدک خونی است گفت به من ربطی ندارد. می ترسید گرفتار شود . گفت :" هر کی زده خودش هم ببردش بیمارستان ."
دنیا دور سرم می چرخید. گفتم آقا تورا به جان بچه هایتان مارا ببرید . من نزده ام اما مزدک همکلاسی ام است شما اورا برسانید خودم تا اخرش هستم .
راننده ایستاد اما سوارمان نکرد. فکر می کردم حالش خوب می شود. سرانجام یکی از دبیرهای مدرسه آمد و مزدک را به بیمارستان رساند. خودم به دفتر مدرسه رفتم .
بچه ها میلاد را هنگام فرار از صحنه جرم گرفته و به دفتر برده بودند.
پلیس در مدرسه
دقایقی بعد مامورهای پلیس آمدند. به کلانتری منتقل شدم . تا به آن روز نمی دانستم کلانتری چه شکلی است . رنگ به صورت نداشتم . انگشت هایم می لرزید. دلم آرام نمی گرفت . انگار یخ زده بودم . افسر نگهبان گفت :" مزدک زنده است ." با شیندن این حرف حالم بهتر شد . گفتم خدارا شکر چون خود مزدک به همه می گوید که من در این ماجرا تقصیر نداشته ام .
دو روز بعد
ثانیه های وحشت به کندی می گدشتند حقیقت تلخی در راه بود . من و زندان؟
ای کاش هیچ وقت در لحظه های مایوس کننده آن روزها اسیر نشوی .
باورم نمی شد ، نه ! کابوس بود . بگو هنوز هم دارم کابوس می بینم ...
بابا آمد . پشت در بازداشتگاه ایستاد. در چشم هایم زل زد . گفت :" بی آبرو ! انتظار هیچ حمایتی از من نداشته باش . آبروی چند ساله مارا به باد فنار دادی . لعنت ...!"
می خواستم فریاد بزنم . صدای بغض آلودم از ته گلو بیرون آمد . شرم داشتم در بازداشتگاه به چشمان بابا نگاه کنم. گفتم : " شما به ملاقات مزدک بروید خودش همه داستان را همان طور که بوده برایتان تعریف می کند. مزدک به شما و همه آن آدم های بیرون می گوید که من نزده ام .."
بابا آه عمیقی کشید و رفت . عمق تلخی نگاهش هنوز جانم را می سوزاند . بعد ازر فتن بابا به اداره آگاهی منتقل شدم و در آن جا آوار نا باوری بر سرم فروریخت .
آه ! مزدک مرده بود.
بیچاره بابا این را می دانست به همین خاطر بدون حرفی فقط آه کشید و رفت . رفت و تا بیست روز دیگر هم به ملاقاتم نیامد. با درخواست دیگران هم برای گرفتن وکیل مدافع مخالفت می کرد.
داشتم از درون می سوختم . از همان روز دیگر چشم هایم به جز پنجره های بسته هیچ نمی دید. آرام و قرار نداشتم ، تبسمی در لحظه های مبهم این کابوس جا نمی گرفت . هنوز هم صدایی نیست ، جز مرگ ، این را می شنوی ؟
من هیچ ضربه ای نزده بودم. اما انگا ر پشت شیشه های قطورترین پنجره زمان ایستاده بودم .
خانواده مزدک خدابیامرز برخوردی انسانی با من داشتند . بابا گفت :" فقط بگو غلط کردم . بگو اشتباه شده . تقاضای عفو و بخشش کن." . این ها آدم های خوبی هستند، داغ دارند اما تورا می بخشند می دانم ."
در دادگاه
بعداز سه جلسه دادگاه قاضی فقط می پرسید:" آیا سه ضربه را قبول داری ؟"
من که فقط روی بدن مزدک خون دیده بودم می گفتم نه ! ضربه ای نزده ام اما یک قسمت خون آلود روی بدنش دیدم .
قاضی می گفت : پس یک ضربه را قبول داری ؟
گیج بودم . اصلا ضربه ای نزده بودم اما باید به کاری انجام نشده اعتراف می کردم.
بارها گفتم اصلا ضربه ای نزده ام و شاید در لحظه ای که اورا هل داده اند بر اثر ازدحام جمعیت او مورد اصابت کارد قرار گرفته است .
پاییز دارد می رود . من هم دارم می روم.
در شعبه تشخیص دیوان عالی ، لایحه دفاعیه وکیل مدافع ام رد شده و در اعاده دادرسی هم به آن توجهی نکردند.
پرونده ام برای تایید نهایی به حوزه ریاست قوه قضاییه رفت . در آن جا آیت الله شاهروردی دستور دادند :" با توجه به نظریه مشاورین محترم ، پرونده در یکی از هیات های حل اختلاف به صلح و سازش ختم شود."
حالا روزها می گذرند . تا به حال این قدر به مرگ نزدیک نشده بودم ؟
زمان زیادی به اجرای حکم باقی نمانده . هنوز آرزوهایم را درست نقاشی نکرده بودم که توفان زد.
در هجوم وحشیانه این خزان دلی کسی به غنچه ها رحم نکرد. میله های زندان را تا بحال دیده ای ؟
تا به امروز درگرداب غوطه خورده ای ؟ نفسم دارد بند می آید . پنج سال است که ثانیه ها را به انتظار رهایی می شمارم .
صدایی در نیمه شب به گوشم می رسد . وقتی لولوهای وحشت می آیند زمزمه ای آرام و نا خودآگاه به قلبم هشدار می دهد که روزی بی گناهی ام به اثبات می رسد . زمان زیادی باقی نمانده . برایم دست به دعا ببر . حالا تمام آروزیم این است که مزدک به خواب مادرش بیاید و برایش از حقیقت آن روز و بی گناهی ام بگوید.
به انتظار زمستان می نشینم .
اگر رها شوم برای پدر و مادر مزدک فرزندی می کنم .
نجات ، نجات ، نجات.... حالا قبل از رفتن پای چوبه دار این واژه را با تمام وجود فریاد می زنم . صدایم را می شنوی ؟ جوانی ام را می بینی ؟
" به خدا من بی گناهم . به جوانی ام رحم کنید . همین ."

پرونده متهم به قتل به شعبه اجرای احکام بازگشت



اعتماد ملی 18 آذر
: با رد درخواست اعاده دادرسی پرونده " علی " که متهم است در سال 81 یکی از همکلاسی هایش را به قتل رسانده است ، پرونده از دفتر ریاست قوه قضاییه به شعبه اجرای احکام فرستاده شد.
این درحالی است که به گفته وکیل مدافع علی هنوز مشخص نیست ریاست قوه قضاییه با رد درخواست اعاده دادرسی چه تصمیمی اتخاذ کرده است .
به گفته محمد مصطفایی دوفرضیه در پرونده مطرح است ، اول اینکه رییس قوه قضاییه با توجه به اختیاراتش با اعلام نقایصی در پرونده دستور بررسی مجدد را داده و یا اینکه دستور اجرا را صادر کرده . علی متهم است که در سن 16 سالگی یکی از همکلاسی هایش را در یک نزاع دسته جمعی به قتل رسانده است .
ابن در حالی است که متهم در هیچکدام از مراحل تحقیق و بازجویی ها به قتل اعتراف نکرده و تنها عنوان کرده است :" من روز حادثه برای میانجیگری وارد نزاع شدم ، دوستم که یکی از طرفین دعوا بود به من چاقویی داد تا در موقع اضطراری از آن استفاده کنم اما من از همان ابتدای امر مخالف این بودم که چاقویی همراه داشته باشم . در هر صورت با اصرار او چاقو را درجیبم گذاشتم .
آن روز با طرف دیگر دعوا که مزدک بود درگیر شدم . در یک لحظه که با هم گلاویز بودیم ، متوجه شدم کاپشن او خونی است اما نمیدانم چطور چاقو در بدنش فرورفته بود ." با اظهارات علی در جلسه محاکمه ش حکم قصاص وی صادر و این حکم را قضات دیوان عالی کشور هم تایید کردند.
پس از این ماجرا با وجود اینکه پرونده مدت یک سال در شورای حل اختلاف ماند اما در نهایت برای اجرا به شعبه اجرای احکام و پس از آن به دفتر ریاست قوه قضایی فرستاده شد که در این بین وکیل مدافع علی با اعمال ماده 18 از طریق دادستان کل کشور درخواست اعاده دادرسی کرد اما این درخواست با مخالفت رو به رو شد و پروند ه درنهایت برای بار دیگر به شعبه اجرای احکام فرستاده شد.

درگیری های مدرسه

به نام خدا

همه ما در سال‏های تحصیل گاهی با هم مدرسه‏ای‏هایمان درگیریی‏هایی داشته‏ایم. تا بوده همین بوده، که نهایتا منجر به چند روز اخراج از مدرسه یا با یک روبوسی ختم به خیر می‏شد.
این موضوعی که برایتان می‏نویسم از قلم یک نویسنده نیست، از قلم یک قصه‏پرداز هم نیست! بلکه واقعیتی است که طی 5 سال از بهترین دوران زندگی درکمال سختی و دوری از پدر، مادر، جامعه و محرومیت از امکانات اجتماعی برایم رقم خورد.
نمی‏توان خود را جای کسی قرارداد، ولی سعی کنید شرایط حاکم در آن زمان را تصور کنید، گویی در آن حادثه حضور داشته‏اید.
مطمئن باشید کسی که انتهای جاده زندگی خودرا می‏بیند چیزی برای کتمان ندارد، چرا که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد.
با واقعیات نمی توان چانه زد، حقیقتی است که ممکن است خدای نکرده گریبان‏گیر هر کدام از ما بشود.
درگیری بر سر خرید بلیط اتوبوس، بر سر کرایه تاکسی ، بر سر چپ چپ نگاه کردن دو جوان به هم و دعواهایی بین دانش آموزان که هر روزه شاهد آن هستیم !
به راستی وقتی از دور به این موضوع می‏نگریم ، پس از مدتی با خود می‏اندیشیم که چه بیهوده و چه زود عکس‏العمل نشان دادیم و نادم می‏شویم که با انسانی دیگر برخوردی ضدانسانی داشتیم .
از جزئیات صرفنظر می کنیم ، چون هیچکدام از ما نمی توانیم صحت و سقم قضیه را رد یا تایید کنیم و هر کدام با دید خود این حادثه را تجزیه و تحلیل می‏کنیم .
16 ساله بودم ، محصل سال دوم دبیرستان، بر سر میانجیگری دو نفر وارد بازی کودکانه‏ای شدم، اگر نتیجه انجام این ماجرا را می‏دانستم ، شاید تا آخر عمر سنگدل‏ترین انسان روی زمین می‏شدم و به حمایت از دوستم برنمی‏خواستم.
در یک شرایط خاص سنی، نمی‏توانیم خوب را از بد تشخیص دهیم، نمی‏توانیم به عقوبت افکار و اعمالمان بیندیشیم ووقتی با بالا رفتن سن و رشد عقلمان به گذشته فکر می کنیم در
می‏یابیم که چه اشتباهات و فرصت‏هایی را از دست دادیم ، چه پل‏هایی را خراب کرده‏ایم و...
این مهم نیست که چه کسی در دعواهای دسته جمعی بیشتر مقصر است و چه کسی کمتر؟! بهتراست به جای اینکه دنبال مقصر بگردیم، به دنبال عوامل موثر باشیم .
تعریف منطقی از انجام فعل عمد این است که کسی با قصد و انگیره قبلی به جهت ایراد خسارت مالی و یا جانی موجب ضرر و زیان شود و مبادرت به فعلی نماید که منجر به آسیب شود.
یادمان باشد، هیچ زمان ما نمی توانیم قضاوت درستی از افراد داشته باشیم ، زیرا بهترین ما اغلب خود دارای معایب و نواقص فکری فراوان است ، به همین لحاظ انسان را جایز الخطا تفسیر می‏کنند.
گاهی تاوان خطای انسان ها به بهای یک پوزش و گاهی به قیمت از دست دادن جان انسان دیگری می شود.
عمد یا غیر عمدی بودن اعمال دیگران را نیز ما تشخیص نخواهیم داد، زیرا خداوند این قدرت را به طورکامل در درون ما ننهاده، وجدان آگاه و بیدار طرفین است که داشتن و یا نداشتن قصد و عمد عمل ارتکابی را تشخیص می دهد.
متاسفانه در جامعه ما اقرار صریح متهم، شهادت شهود و علم قاضی برای اعدام یک انسان کفایت می‏کند. چگونگی اخذ اقرار توسط به اصطلاح پلیس فنی (آگاهی)، شهادت ذینفع طرفین درگیری به نام شهود، موجب حصول علم قاضی می گردد که ممکن است شهادت شهود بی‏پایه و اساس باشد و در نهایت جان بی‏گناهی را به ناحق بگیرد .
این نیز مهم نیست، مهم این است که در قوانین ما برای جرایم قتل،که نفسی زایل گردیده و شخص ثالث یعنی اولیاءدم مهم‏ترین نقش را در شکل گرفتن زندگی یا مرگ محکوم ایفا می‏کنند.
گاهی اوقات ما تمام راه‏ها را می‏رویم ، به غیر از راه اصلی که اخذ رضایت اولیای دم است. بر فرض مثال قتل عمد یا غیر عمد یا اصلا از موارد لوث! وجدان انسان خود نیز شاکی دوم انسان است.
ما ناخواسته در کار خداوند دخالت کرده‏ایم و نفسی را که او بخشیده با اشتباه خود از بین برده‏ایم . من هرچند ناخواسته و با تحریک عوامل بسیار در سن و سال خامی و ناپختگی (16 سالگی)که هنوز فعل خوب و بد را به درستی از هم تشخیص نمی‏دادم، ناخواسته در نزاعی دسته جمعی شرکت داده شدم که برگ آخر کتاب زندگی‏ام را رقم زد
زندگی چیزی نیست به جز چند صباحی زیستن و پس از آن به دیار حضرت حق شتافتن، امروز طوری زندگی کنیم که دلی از ما آزرده نگردد. در منظر انسانیت و حقانیت این والاترین ارزش درگاه ابدی است.

علی مهین ترابی